کد مطلب:88621 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:559

در عین انجام اعمال نیک باز هم ترسانند











(یعمل الاعمال الصالحه و هو علی وجل)

ترجمه: پرهیزگار اعمال صالح انجام می دهد در حالی كه خائف و ترسناك است.

شرح: یكی دیگر از صفات پرهیزگاران وحشت داشتن آنهاست با این كه عمل صالح انجام می دهند.

وحشت از چه چیز؟! وحشت از رد اعمال و عدم قبول آنها بواسطه ی جمع نبودن شرائط صحت و قبول عمل! «الذین یوتون ما آتوا و قلوبهم وجله»، اعمال صالح انجام می دهند و قلوب آنها خائف است.[1].

از امام زین العابدین (ع) روایت شده كه در حالی كه بر مركب خود سوار بودند، و تلبیه می گفتند «لبیك اللهم لبیك» بر روی مركب غش كردند، وقتی به هوش آمده، از ایشان علت را پرسیدند، فرمودند «خشیت ان یقول ربی: «لا لبیك و لا سعدیك»[2]، ترسیدم پروردگارم بگوید به لا لبیك و لا سعدیك (و جواب مرا ندهد).

[صفحه 228]

متقین می ترسند از این كه در اعمال آنها ریائی بوده باشد، ریائی كه پیامبر در روایتی درباره آن فرمودند: «ان اخوف ما اخاف علیكم الشرك الاصغر- قالوا: و ما الشرك الاصغر؟- قال: الریاء...»، ترسناكترین چیزی كه بر شما می ترسم، شرك اصغر و كوچك است- گفتند: شرك كوچك چیست؟- فرمودند: ریا،[3] ریائی كه از راه رفتن مورچه سیاهی بر سنگ سیاهی در شب تار، مخفیانه تر در وجود انسان نفوذ می كند!

شداد بن اوس گوید: پیامبر را دیدم گریه می كند، عرض كردم یا رسول الله چه چیزی شما را به گریه واداشته است؟ فرمود: می ترسم بر امتم از شرك، آگاه باش كه آنها عبادت بت و خورشید و ماه نمی كنند ولكن با اعمالشان ریا می كنند[4] (و این ریا شرك است، یعنی در عبادت، غیر خدا را با او شریك می كنند).

به علی (ع) گفته شد: كدام یك از مخلوقات كورند؟ فرمود: آن كه عمل برای غیر خدا انجام دهد![5] آن عابد به نماز جماعت همیشه می رفت، و در صف اول می ایستاد، سی سال چنین می كرد، روزی دیر رسید و سفر آخر ایستاد، دید احساس ناراحتی می كند، نماز سی سال را قضا كرد، برای این كه احتمال داد شاید ریائی در این مدت در كار بوده است!

پرهیزگار می ترسد از این كه گرفتار عجب شود، عجبی كه امام صادق (ع) فرمودند: من دخله العجب هلك، هر كس عجب به او راه پیدا كند، هلاك می شود.[6].

علی (ع) نیز فرمودند: «العجب هلاك و الصبر ملاك، خود برتر بینی و خوشنودی از خود هلاكت، و صبر (در مقابل خود بینی) اقتدار و مایه قوام است»[7].

[صفحه 229]

پرهیزگار می ترسد از عجبی كه در روایت است: اگر شخص گناه كند و پشیمان شود، بهتر از این كه عملی و عبادتی كند و عجب در آن راه یابد.[8].

عجبی كه امام صادق (ع) درباره آن فرمودند: «دو نفر وارد مسجد شدند، یكی عابد و دیگری فاسق، سپس خارج شدند در حالی كه فاسق، صدیق و عابد، فاسق شده بود، زیرا عابد داخل شد و عجب به عبادت پیدا كرد و فكرش مشغول به آن بود و فكر فاسق در پشیمانی و ندامت بر فسقش بود، پس استغفار كرد و از گناهانش توبه نمود.[9].

حضرت عیسی بن مریم گفت: «بیماران را مداوا كرده و شفا دادم به اذن خدا و كور و جذامی را به اذن خدا بهبودی دادم، و مردگان را معالجه كرده و به اذن خدا زنده كردم، و احمق را معالجه نكردم، و قدرت بر اصلاحش نیافتم، گفته شده یا روح الله (ای عیسی بن مریم)، احمق كیست؟! فرمود: «المعجب برایه و نفسه الذی یری الفضل كله له لا علیه و یوجب الحق كله لنفسه و لا یوجب علیها حقا فذاك الاحمق الذی لا حیله فی مداواته»، خود بینی و عجب كننده به رای و نفس خود، آن كه تمام فضیلت و برتری را برای خود بیند نه بر علیه خود و تمام حق را برای نفس خود می داند نه بر ضرر آن، و او احمقی است كه چاره ای در مداوایش نیست.[10].

امام صادق (ع) گویند حضرت داود شبی به عبادت و به تلاوت زبور پرداخت، عبادت كردن او را به حالتی كشاند كه گویا از خودش خوشش آمد، ناگهان قورباغه ای صدا كرد، ای داود از شب زنده داری شبی به تعجب افتاده ای، در حالی كه من در زیر این صخره چهل سال است، زبانم از ذكر خدا خشك نشده است و

[صفحه 230]

(مرتب در حال ذكر و یاد اویم).[11].

پرهیزگار و خدا ترس خوف دارد، كه دچار «سمعه» شود، گویند: ریا در حال عمل و «سمعه» بعد از آن است، دوست دارد به گوش مردم برساند كه چه كرده است، گرچه موجب بطلان عمل نیست ولی ثواب و اجر را نابود می كند.

پرهیزگار می ترسد از سمعه ای كه در روایت رسول گرامی است: اگر كسی بنائی از روی ریاء و سمعه بسازد، روز قیامت او را تا هفت طبقه زمین حمل كرده و سپس طوقی از آتش به گردن او می گذارند، و او را در آتش رها می كنند (در روایت دارد كه پرسیدیم) یا رسول الله چگونه بنائی ریائی و بر حسب سمعه بنا می شود فرمود: بنا می كند بیشتر از مقدار كفایت (یعنی بیشتر از آن مقداری كه نیاز دارد خرج می كند) یا برای مباهات و افتخار كردن بنا می كند.[12].

سمعه ای كه در روایت از رسول گرامی است: «كسی كه قرآن را بخواند و مرادش سمعه و چیز گرفتن باشد، خداوند را ملاقات می كند در روز قیامت در حالی كه صورتش استخوان است و گوشتی بر آن نیست، و قرآن به پشت گردن او زده و داخل آتشش می كند، و سقوط می كند در آتش با كسانی كه سقوط در آن كردند.»[13].

فرد متقی می ترسد، كه عملش بواسطه ی گناه حبط شود، وقتی طوفان گناه می آید اعمال صالح مثل خاكستر در دم توفان به هر سو پراكنده می شود (اعمالهم كرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف)[14].

ریا و سمعه و عجب و حبط اعمال، آفاتی برای اعمال صالح متقین است و اگر اینها هم نباشد، «فما قدر اعمالنا فی جنب كرمك»، اعمال ما چه ارزشی در برابر كرم

[صفحه 231]

و نعمتهای الهی دارد،[15] اصلا قابل مقایسه نیست، وقتی چنین است چرا نترسند؟!

انسان در صورتی مسیر تكامل را طی می كند كه قبول كند ناقص است، اگر خود را كامل بداند برای كمال خود تلاش نمی كند زیرا خود را صاحب كمال می داند اگر كسی خود را سالم بداند به سراغ طبیب نمی رود، چرا سرطان خطرناك است، زیرا اعلام نمی كند و مریض سرطانی اگر كسی او را مطلع نكند، فكر می كند سالم است، وقتی روشن می شود كه می بیند كار از كار گذشته است، بسیاری از ما وقتی بیدار می شویم كه سرمان به سنگ لحد خورد ولی دیگر دیر است، مریضی غفلت و عجب و ریا در این دنیا گریبانگیرمان است، ولی متوجه نیستیم! باید در كنار امید به رحمت، خوف از مقام ربوبی داشت.

شخصی گوید به امام صادق (ع) گفتم: چه چیزی در وصیت لقمان بود؟ فرمود: امور عجیبه ای، و عجیب تر از همه این كه به فرزندش گفت: «خف الله عز و جل خیفه لو جئته ببر الثقلین لعذبك و ارج الله رجاء لو جئته بذنوب الثقلین لرحمك»، بترس از خدای عزوجل، ترسی كه اگر نیكی جن و انس را آورده باشی، عذابت كند و امید به خدا داشته باش، امیدی كه اگر گناهان جن و انس را آورده باشی، ترا رحم كند.[16].

پرهیزگاران از خاتمه و عاقبت خود هراسانند، آنها می ترسند مبادا دچار سوء خاتمه و بدی عاقبت شوند.

مرحوم فیض كاشانی در مورد سوء خاتمه سخنانی دارد كه ذكر آن بی فائده نیست، ایشان می فرمایند:

«بدان كه سوء خاتمه و بد عاقبتی بر دو مرتبه است كه: یكی اعظم از دیگری

[صفحه 232]

است، اما مرتبه ی اول كه عظیم و هولناك است این كه شك یا انكار بر قلب در نزد سكرات موت ظاهر شده، و بر این حالت قبض روح می شود و این حالت حجابی بین او و بین خداوند می شود، و موجب دوری دائمی و عذاب همیشگی خواهد شد، و مرتبه دوم كه به مرتبه ی اول نمی رسد دوستی و محبت امری از امور دنیوی و شهوت و تمایلی از آن شهوات دنیوی بر قلب او غلبه می كند، و آنقدر قلب او مشغول به آن امر می شود كه دیگر جائی برای غیر آن نیست، و این حالت موجب می شود كه توجه او به دنیا شود، و هر چه توجه او از خدا دور شود، به دنیا نزدیك می شود، حجاب بیشتر می شود، وقتی حجاب آید عذاب آید، زیرا آتش الهی نمی گیرد مگر محجوبین و كسانی را كه بین آنها و خداوند پرده ای حائل شد و اما مومنی كه قلبش سلیم و سالم از حب دنیا است، و هم و غمش خداوند است، آتش جهنم به او گوید: عبور كن ای مومن كه نور تو شعله ی آتش مرا خاموش كرد». مرحوم فیض در ادامه ی سخنانش می گوید:

«هر گاه قبض روح در حالت غلبه حب دنیا باشد، مسئله مشكل است، زیرا انسان بر آنچه زیسته می میرد، و ممكن نیست قلب صفت دیگری بعد از مرگ اكتساب كند كه متضاد صفت غالبی آن باشد، چون در قلوب تصرف ممكن نیست، مگر با عمل كردن جوارح و اعضاء و به تحقیق جوارح و اعضاء با مرگ باطل و فانی شده، و عمل كردن آنها نیز چنین شده است، پس نه امیدی در عملی و نه امیدی در رجوع به دنیا است كه تدارك كند، و در این هنگام حسرت عظیم می شود مگر این كه اصل ایمان و محبت خداوند در قلب او رسوخ كرده باشد و با عمل صالح تقویت شده باشد، اگر چنین بود این حالت كه در موقع مرگ عارض بر قلب شده، محو می گردد، اگر ایمان او به اندازه مثقالی باشد او را در زمان كوتاهی از آتش خارج می كند، و اگر كمتر باشد توقف او در آتش بیشتر است و اگر به اندازه مثقال و دانه گندمی ایمان بیشتر نداشته باشد از آتش خارج می شود گر چه بعد از هزاران سال

[صفحه 233]

باشد»[17].

پس بطور كلی می توان استفاده كرد كه سوء خاتمه یا به عارض شدن حالت انكار و شك و تردید در معتقدات است و یا به عارض شدن حب دنیا بر قلب است كه خداوند انشاء الله ما را از این دو مصون دارد، و خوف ما را با مهر امید آرامش بخشد.

الهی قمشه ای در ذیل این فراز (یعمل الاعمال الصالحه و هو علی وجل) گوید:


همه نیكی كند و از عدل باری
همی ترسد نیابد رستگاری


كه هرگز با مقام عدل داور
ندارد كس فلاح خویش باور


اگر سرزد ز خاصانش گناهی
نباشند ایمن از قهر الهی


هم آخر كس نداند تا سرانجام
چه پیش آید كه سازد خاطر آرام


بساط عشق را شیب و فراز است
مال[18] زندگی نگشوده راز است


كه چون با ناز یار افتد سر و كار
بسوزد یا بسازد لطف دادار


چه خواهد یار فرجامش ندانی
فراقش یا وصال جاودانی


اگر مهرش فروزد جسم و جان را
هم ار نازی كند سوزد جهان را


به نازی كار عالم زار سازد
هزاران گلستان را خار سازد


بموج آرد اگر بحر كرم را
فرا گیرد هزاران بوالحكم را


و گر جنبش فتد در قلزم[19] قهر
نیابی خشك دامان هیچ در شهر

[صفحه 235]


صفحه 228، 229، 230، 231، 232، 233، 235.








    1. سوره ی مومنون، آیه ی 60.
    2. شرح نهج البلاغه، ابن میثم، جلد 3، صفحه 421.
    3. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 2، صفحه 179- میزان الحكمه، جلد 4، صفحه 28.
    4. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 2، صفحه 179- میزان الحكمه، جلد 4، صفحه 28.
    5. قیل للامام علی (ع) ای الخلق اعمی؟ قال: الذی عمل لغیر الله (بحار، جلد 77، صفحه 378).
    6. بحار جلد 72 صفحه 309 و از مولی علی (ع) نیز در صفحه 314 نقل شده است.
    7. بحار، جلد 72، صفحه 315.
    8. بحار، جلد 71، صفحه 231 و جلد 73، صفحه 311.
    9. بحار جلد 72، صفحه 316.
    10. بحار جلد 72، صفحه 320- جلد 14 صفحه 324- مستدرك جلد 1 صفحه 17 (این احادیث را صاحب میزان الحكمه در جلد 6 بحث عجب آورده است).
    11. مستدرك، جلد 1، صفحه 17- میزان الحكمه، جلد 6، صفحه 53.
    12. بحار، جلد 76، صفحه 360- میزان الحكمه، جلد 4، صفحه 500- 499.
    13. ثواب الاعمال، صفحه 337- میزان الحكمه، جلد 4، صفحه 29.
    14. سوره ی ابراهیم، آیه ی 18.
    15. دعای ابوحمزه ثمالی از امام سجاد (ع).
    16. تفسیر نورالثقلین از علامه عبد علی بن جمعه العروسی الحویزی، جلد 3، صفحه 176- میزان الحكمه، جلد 6، صفحه 59.
    17. محجه البیضاء، جلد 7، صفحه 294- 293- در مورد بحث خوف و رجاء می توانید به همین مجلد از صفحه 248 تا 312 مراجعه نمائید.
    18. عاقبت و پایان كار.
    19. قلزم، نام شهری میان مصر و مكه و نام دریای احمر (فرهنگ عمید).